آخرین مسافر بهشت

 آخرین مسافر بهشت  

 

نویسنده: عادل حیدری

آنگاه که پرسیده شود اولین کسی که دروازه های بهشت بر وی گشوده خواهد شد و وارد بهشت می شود چه کسی است؟ بی گمان بلادرنگ همه پاسخ خواهند داد: سرور اولین و آخرین و سید أنبیاء و مرسلین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم. 

اما سؤالی که پیش می آید این است که آخرین مسافر بهشت کیست؟ آخرین کسی که بر نعیم مقیم قدم می نهد چه کسی است ؟ کسی که پس از وی درهای بهشت بسته می شوند وپس از آن کسی وارد بر بهشت نمی شود. آری آخرین مسافر بهشت چه کسی می باشد؟ 

 

 آخرین مسافر بهشت  

 

نویسنده: عادل حیدری 

آنگاه که پرسیده شود اولین کسی که دروازه های بهشت بر وی گشوده خواهد شد و وارد بهشت می شود چه کسی است؟ بی گمان بلادرنگ همه پاسخ خواهند داد: سرور اولین و آخرین و سید أنبیاء و مرسلین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم. 

اما سؤالی که پیش می آید این است که آخرین مسافر بهشت کیست؟ آخرین کسی که بر نعیم مقیم قدم می نهد چه کسی است ؟ کسی که پس از وی درهای بهشت بسته می شوند وپس از آن کسی وارد بر بهشت نمی شود. آری آخرین مسافر بهشت چه کسی می باشد؟  

رسول خدا صلی الله علیه و سلم داستان این مرد را بر یاران خود بیان می دارد کما اینکه این حدیث متفق علیه بوده و احادیث صحیح دیگری نیز پیرامون این مرد وجود دارد. 

داستان آخرین مسافر بهشت برگرفته از احادیث نبوی 

آخرین مسافر بهشت مردی است که سالیان دراز را در جهنم تحت عذاب گذرانده تا اینکه بسوی خدا دست زاری بلند می کند و می گوید: بارإلها مرا از این آتش نجات ده چرا که بویش مرا آزرده و شعله هایش مرا سوزانده است، خدایش گوید تو را رها سازم اما مشروط بر اینکه دیگر بار چیزی از من نخواهی، می‌گوید: پروردگارا به عزت تو سوگند که پس از آن چیز دیگری از تو نخواهم .

آنگاه که از جهنم نجات می‌یابد و از پل صراط می گذرد از خوشحالی می‌گوید: بلندمرتبه است خداوندی که مرا نجات داد بی‌گمان امروز به نعمتی دست یافته‌ام که هیچکدام از پیشینیان بدان دست نیافته و هیچ یک از آیندگان بدان نخواهند رسید (غافل از این است که وی آخرین مسافر بهشت می‌باشد اما چرا این سخن را نگوید؟! مگر نه این است که: {فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ} کسی که از آتش دور داشته شد و بر بهشت وارد آمد پس یقینا به پیروزی رسیده است)

در این میان ناگهان درختی سبز و زیبا در مقابلش می‌روید و از زیر آن چشمه‌ای جاری می‌شود و چون این صحنه را می‌بیند می‌گوید: بارالها مرا به این درخت نزدیک بنما تا دمی در سایه‌اش بیاسایم و از آبش جرعه‌ای بر گیرم، خدایش گوید: ای فرزند آدم چقدر سست پیمان هستی مگر عهد نبسته بودی دیگر چیزی از من نخواهی؟

اما خدا او را معذور می‌دارد چون می‌داند که او را صبر در مقابل نعمت‌ها نیست، آن مرد گوید: سوگند به عزت تو که بار دیگر چیزی نخواهم، و خداوند خواسته‌ی وی را می‌پذیرد.

وقتی که از آن درخت می‌گذرد ناگهان درختی سبزتر و زیباتر از درخت اول در مقابلش می‌روید و چون این صحنه را می‌بیند می‌گوید: بارالها مرا به این درخت نزدیک بنما تا دمی در سایه‌اش بیاسایم و از آبش جرعه‌ای بر گیرم.

خدایش گوید: ای فرزند آدم چقدر سست پیمان هستی مگر عهد نبسته بودی دیگر چیزی از من نخواهی؟ اما خدا او را معذور می‌دارد چون می‌داند که او را صبر در مقابل نعمت‌ها نیست. آن مرد گوید: سوگند به عزت تو که بار دیگر چیزی نخواهم و خداوند خواسته‌ی وی را می‌پذیرد. 

وقتی که از آن درخت می‌گذرد ناگهان درختی سبزتر و زیباتر از دو درخت اول در مقابلش می‌روید و چون این صحنه را می‌بیند می‌گوید: بارالها مرا به این درخت نزدیک بنما تا دمی در سایه‌اش بیاسایم و از آبش جرعه‌ای بر گیرم! خدایش گوید: ای فرزند آدم چقدر سست پیمان هستی مگر عهد نبسته بودی دیگر چیزی از من نخواهی؟ اما خدا او را معذور می‌دارد چون می‌داند که او را صبر در مقابل نعمت‌ها نیست، آن مرد گوید: سوگند به عزت تو که بار دیگر چیزی نخواهم و خداوند خواسته‌ی وی را می‌پذیرد.

وقتی که از آن درخت می‌گذرد ناگهان صدای خوشی‌های اهل بهشت را می‌شنود پس می‌گوید: خدایا مرا به بهشت داخل نما! خدایش گوید: ای فرزند آدم چقدر سست پیمان هستی مگر عهد نبسته بودی دیگر چیزی از من نخواهی؟ اما خدا او را معذور می‌دارد چون می‌داند که او را صبر در مقابل نعمت‌ها نیست و به او می‌‌گوید وارد بهشت شو، و چون وارد بهشت می‌شود تصور می‌کند بهشت پر شده و همه‌ی قصرها و نعمتها را تصاحب نموده‌اند و چیزی برای او باقی نگذاشته‌اند لهذا بر می‌گردد و می‌گوید: بارالها بهشت را پر یافتم، خدایش گوید وارد بهشت شو و چون برای بار دوم وارد بهشت می شود بار دیگر تصور می‌کند بهشت پر شده و همه‌ی قصرها و نعمتها را تصاحب نموده‌اند و چیزی برای او باقی نگذاشته‌اند لهذا برمی‌گردد و می‌گوید: بارالها بهشت را پر یافتم! خدایش گوید وارد بهشت شو، و چون برای بار سوم وارد بهشت می‌شود بار دیگر تصور می‌کند بهشت پر شده و همه‌ی قصرها و نعمتها را تصاحب نموده‌اند و چیزی برای او باقی نگذاشته‌اند لهذا برمی‌گردد و می‌گوید: بارالها بهشت را پر یافتم!

خدایش گوید: آنچه را می‌خواهی آرزو کن و چون آرزو می‌کند خدایش گوید: برای تو در بهشت است آنچه را که آرزو نمودی و ده برابر دنیا.

آن مرد از شدت خوشحال می‌گوید: بارالها آیا مرا به باد مسخره گرفته‌ای درحالی که تو فرمانروا هستی؟!!

و رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم – پس از نقل این داستان برای صحابه رضی الله عنهم، خندیدند.

اماکنی که می توان این داستان را یافت (در صحیح بخاری و مسلم) :

صحیح بخاری – کتاب التوحید – “باب وجوه یومئذ ناضرة إلی ربها ناظرة” – عن أبی هریرة رضی الله عنه. حدیث 7437 

کتاب الرقائق – “باب صفة الجنة والنار” – حدیث 6571 عن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه - 

“باب الصراط جسر جهنم” – حدیث 6573 – عن أبی هریرة رضی الله عنه 

صحیح مسلم- کتاب الإیمان- “باب آخر أهل النار خروجا” – أحادیث 308 و 309 و 310 کلهم عن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد