در دعا بخل نداشته باشید.
وقتی دعا می کنید هیچ وقت بخلتان نیاید، برای هیچ کس؛ بله باید مؤمن باشد تا برایش دعا کنیم امّا برای کسی که فریب خورده و یا اهل ایمان نیست درست است که نمی شود طلب استغفار کرد اما هدایتشان را بخواهید. امّا اهل ایمان که باشند، برایشان استغفار کنید. همین که محبّ اهل بیت (علیهم السلام) باشند، آدم باید دعایشان کند و برایشان طلب استغفار نماید. و این طلب استغفار کردن در زمان های خاص یادتان نرود، مخصوصاً شب جمعه ویا موقع نماز شب. یک وقت می بینی توی نماز شب حالش را نداری مفصّل دعا کنی حداقل بگو: "الّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ اَلْأَحیَاءُ مِنهُمْ وَ الْاَمْوَاتُ" بخل نورزید که ایشان هم شما را دعا می کنند.
از امام صادق (علیهالسلام) نقل است که حضرت فرمودند: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ»، اگر شخصی پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، «نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ»؛ از عرش ندایی میآید که: «وَ لَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ مِثْلِهِ»؛ برای تو صدهزار برابر مثل او است. «وَ إِذَا دَعَا لِنَفْسِهِ کَانَتْ لَهُ وَاحِدَةٌ، فَمِائَةُ أَلْفٍ مَضْمُونَةٌ خَیْرٌ مِنْ وَاحِدَةٍ لَا یَدْرِى یُسْتَجَابُ لَهُ أَمْ لَا»؛ این در حالی است که اگر برای خودش دعا میکرد، فقط به اندازه همان یک دعایش به او داده میشد.
حال بنگرید که صدهزار تا که تضمین شده است، بهتر است یا یکی؟! آن هم کدام یکی؟! «وَاحِدَة لَا یَدْرِى یُسْتَجَابُ لَهُ أَمْ لَا»؛ آن یکی که معلوم نیست مستجاب شود یا نه!۱
..........................................................
۱. منلایحضرهالفقیه، ج2، ص212.
از پیامبراکرم (صلوات الله علیه و آله) نقل است که حضرت فرمودند:
«مَنْ قَالَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ مُؤْمِنٍ خَلَقَهُ اللَّهُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً»؛ اگر کسی برای مؤمنین و مؤمنات طلب مغفرت کند، خداوند به عدد هر مؤمنی که از هنگام خلقت آدم تا قیامت خلق میکند، برای او سه چیز در نظر میگیرد؛ برایش حسنه مینویسد و از گناهانش میکاهد و بر مقامش میافزاید.1
در جامعه اسلامی، مسلمین باید به فکر هم باشند و نسبت به دیگران غافل نباشند. اگر ما برای دیگران دعا کنیم، بهتدریج به حدی از کمال خواهیم رسید که در زمانی که فقط برای خودمان دعا میکردیم، نمیتوانستیم به آن کمال برسیم، چرا که وقتی فقط برای خودمان دعا میکنیم، دیدمان را به اندازه وجودی خودمان محدود کردهایم. اما هنگامی که دیگران را در دعاهای خود سهیم می کنیم، سعه وجودیمان گسترش یافته و تنگنظریها از دل و جانمان دور می شود و این افزایش وسعت دید، بهتدریج موجب کمال انسان خواهد شد.
لذا شایسته است که انسان برای غیر استغفار کند و حتّی از مؤمنین هم بخواهید که برایش استغفار کنند.
خاطره ای از مرحوم آیت الله صافی اصفهانی(رضوان الله تعالی علیه)
مرحوم آیت الله صافی(رحمه الله) می فرمود: سفر حج مشرف شده بودیم و هم اتاقیِ ما چند نفری را انتخاب کرده بودند تا با ما هم راحت باشیم. یکی شان، یکی از دوستان بود که در اصفهان استاد دانشگاه بود و آدم متدیّن و دانایی بود. این بنده خدا یک روز خیلی مضطرب و منقلب از خواب بلند شد و گریه مفصلی کرد. ما نگران شدیم که چرا؟ چی شده؟
بالاخره کمی که آرام شد از ایشان سؤال کردیم چی شده که شما این طور می کنید؟ گفت: الآنه خواب بودم و در عالم خواب، یکی از بستگان را خواب دیدم. و ایشان با یک حالتی رو به من کرد وگفت: من با شما چه کار کرده ام که تو این طور می کنی؟ چرا مرا یاد نمی کنی؟
هم اتاقی ما گفت که: این مدّت که اینجا هستیم چند بار حرم مشرف شدم و تسبیح دست گرفته و یکی یکی هر کسی که یادم می آید برایش طلب استغفار کرده ام، اسم آورده و از ایشان یادی می کنم. اما یکی از بستگانمان هست که ما از همان بچگی با هم یک مقدار خوب نبودیم. در بازی ها و بعد در مدرسه دعوایمان می شد. بعد بزرگ تر شدیم او زن گرفت، ما هم زن گرفتیم. من اصلا از ایشون خوشم نمی آمد. دیدید بعضی از بعضی خوششان نمی آید، حالا به هر دلیلی، ولی بالاخره خوششان نمی آید، من هم از این خوشم نمی آمد.
تا این که رفتیم حرم و تسبیح دست گرفتیم و هر کسی یادمان می آمد دعایش می کردیم، تو این اسامی که به ذهنم می آمد یک دفعه به ایشون که می رسید می گفتم حالا این را ولش کن، رد می شدم و می رفتم سر بعدی. سه مرتبه این طور شده و هر سه بار همین که این به خاطرم می آید می گویم ولش کن و رد می شوم. و امروز هم حرم رفتم باز دوباره همین کار را کردم.
الآن که استراحت می کردم آمد به خوابم، و گفت که من به تو چه کردم که هر چه من به خاطرت می آیم، مرا یاد نمی کنی؟ چرا سفارش مرا به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نمی کنی؟ با یک حالت ناراحتی گفت چرا همچین می کنی؟
ایشان ادامه داد برای همین گریه می کردم و حالم چنین شد. آیت الله صافی (رحمه الله) فرمود: بعد از تعریف این قضیه پرسید: حالا باید چه کار کنم؟ مرحوم آقای صافی (ره) می فرمودند گفتم که پا شو همین الآن یک غسل زیارت بکن، وضویت را بگیر و برو حرم، و خدمت رسول خدا (صلوات الله علیه) فقط برای این بنده خدا دعا کن! او گیر است و نیاز دارد که تو برایش استغفار کنی و یادش کنی.
.........................................................................
1. بحارالأنوار،ج 90، ص391.
دکتر احمد مهدوی دامغانی
چندی پیش، به مناسبتی مطلبی در روزنامه اطلاعات درج شده بود و ذکری از آستان ملائک پاسبان اعلیحضرت اقدس علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه، و داستان ضامن آهو در مجلسی مورد گفتوگو بود. دوست دانشمند عزیزی به بنده گفت: فلانی! من هر قدر هم که میخواهم صحت این «داستان مبتذل» ضامن آهو را به خود بقبولانم نمیتوانم و عقلم نمیپذیرد که این داستان آن چنان که شنیده و خواندهام عقلاً یا وقوعاً ممکن باشد، گو این که اساساً این داستان را در هیچ کتاب معتبر و مأخذ قابل مستندی هم ندیدهام؛ و چون تو را یک طلبه غیرمتعصبی میدانم، این است که خواهش میکنم نظرت را در این باره بگویی و اگر تو هم مثل من به این داستان باورنکردنی اعتقادی نداری، چه بهتر که از این جا، یکی دو خطی با هم به روزنامه اطلاعات بنویسیم و از مسؤولان آن روزنامه درخواست کنیم که از استعمال این القاب و عناوین عامیانه، و بیمعنی و غیرمستند که تازه بر فرض صحت هم چیزی بر عظمت مقام امام علیهالسلام و جلال و کرامت آن بزرگوار نمیافزاید، احتراز کند.
گفتم: راست است؛ زیرا اعتقادی که شیعه واقعی به ائمه طاهرین خود دارد، فوق این امور و بالاتر از صحت و سقم این مسائل است؛ چو شیعه میگوید و میخواند که «وأمن من لجأ الیکم» (جمله ای از زیارت معروف به جامعه کبیره که ظاهرا انشای حضرت هادی علیه السلام است).
باری، از آن دوست عزیز پرسیدم: داستان ضامن آهویی که شما آن را عقلاً و وقوعاً محال میشمارید کدام است و چگونه داستانی است؟
با نگاه تعجبآمیزی گفت: فلانی! آیا مرا دست میاندازی یا واقعاً تو که هم بچه آخوند هستی و هم خراسانی، از کم و کیف این داستان بیخبری؟
گفتم: نه دوست عزیز! تو را دست نمیاندازم و از کم و کیف داستان هم باخبرم؛ ولی دوست دارم داستان را از زبان تو هم بشنوم.
گفت: از مجموع آنچه در بچگی از بزرگترها شنیده و بعداً هم آن را به شعر عامیانه و به صورت جزوه کوچکی، چاپ سنگی شدهای خواندهام، آنچه به یادم مانده، این است:
صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی میکند و آهو شکارچی را مسافت معتنابهی به دنبال خود میدواند و عاقبت خود را به دامن حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که اتفاقاً در آن حوالی تشریففرما بوده است، میاندازد. صیاد که میرود آهو را بگیرد، با ممانعت حضرت رضا علیه السلام مواجه میشود. ولی چون آهو را صید و حق شرعی خود میداند، در مطالبه و استرداد آهو مبالغه و پافشاری میکند. امام حاضر میشود مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند. شکارچی نمیپذیرد و به عرض میرساند: الا و بالله، من همین آهو را که حق خودم است، میخواهم و لاغیر ... و آن وقت آهو به زبان میآید و سخن گفتن آغاز میکند و به عرض امام میرساند که من دو بچه شیری دارم که گرسنهاند و چشم بهراهاند که بروم و شیرشان بدهم و سیرشان کنم. علت فرارم هم همین است و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم...
حضرت رضا علیه السلام هم ضمانت آهو را نزد شکارچی میفرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار میدهد. آهو میرود و بهسرعت باز میگردد و خود را تسلیم شکارچی میکند. شکارچی که این وفای به عهد را میبیند، منقلب میگردد و آن گاه متوجه میشود که گروگان او، حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه است. بدیهی است فوراً آهو را آزاد میکند و خود را به دست و پای حضرت میاندازد و عذر میخواهد و پوزش میطلبد. حضرت نیز مبلغ معتنابهی به او مرحمت میفرماید و بهعلاوه، تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش میکند و صیاد را خوشدل روانه میسازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت میداند اجازه مرخصی میطلبد و به سراغ لانه و بچگان خود میدود...
به آن دوست عزیز هموطن گفتم: داستان واقعی ضامن آهو که من آن را میدانم بیش از هزار و شصت سال سابقه تاریخی دارد، و در کتب معتبر و مستند هم ثبت و ضبط شده و کاملا هم موجه و معقول است و بهکلی با آنچه تو میگویی ومن هم به همین ترتیب آن را شنیده و خواندهام، مغایر است. گمان نزدیک به یقین دارم که منشأ ملقب ساختن مولای ما، حضرت رضا صلوات الله علیه به ضامن آهو، همین داستان موجه و معقول و مسلم و مستندی است که آن را برای تو خواهم گفت. مضافاً بر آن که ناقلان و راویان این داستان نیز حایز آن چنان مقام مذهبی و ملی و علمی شامخی هستند که جای هیچ تردید در صحت، و مجال هیچ گونه شبههای در اصالت آن باقی نمیماند.
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده
خاموش، شمع محفل نورالهدی شده
ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب
واویلتا عزای رسول خدا شده
چشم اهل دل ازگریه خونباراست
حضرت مهدی امشب عزادار است
خاک غم امروز برفرق عالم شد
سینه شیعه دریای ماتم شد . . .
سلام، غریب تر از هر غریب
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زائر، بهشت گمشده
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده
سلام، امام غریب من
سکوت ، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت
دل شکسته لیلا از این مصیبت سوخت
به یاد خاطره های کریم آل عبا
تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت