استغفار برای دیگران

از پیامبراکرم (صلوات الله علیه و آله) نقل است که حضرت فرمودند: 

  

«مَنْ قَالَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ مُؤْمِنٍ خَلَقَهُ اللَّهُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً»؛ اگر کسی برای مؤمنین و مؤمنات طلب مغفرت کند، خداوند به عدد هر مؤمنی که از هنگام خلقت آدم تا قیامت خلق می‏کند، برای او سه چیز در نظر می‏گیرد؛ برایش حسنه می‌نویسد و از گناهانش می‌کاهد و بر مقامش می‏افزاید.1

در جامعه اسلامی، مسلمین باید به فکر هم باشند و نسبت به دیگران غافل نباشند. اگر ما برای دیگران دعا کنیم، به‌تدریج به حدی از کمال خواهیم رسید که در زمانی که فقط برای خودمان دعا می‌کردیم، نمی‌توانستیم به آن کمال برسیم، چرا که وقتی فقط برای خودمان دعا می‌کنیم، دیدمان را به اندازه وجودی خودمان محدود کرده‌ایم. اما هنگامی که دیگران را در دعاهای خود سهیم می کنیم، سعه وجودی‌مان گسترش یافته و تنگ‌نظری‌ها از دل و جانمان دور می شود و این افزایش وسعت دید، به‌تدریج موجب کمال انسان خواهد شد.

لذا شایسته است که انسان برای غیر استغفار کند و حتّی از مؤمنین هم بخواهید که برایش استغفار کنند.  

خاطره ای از مرحوم آیت الله صافی اصفهانی(رضوان الله تعالی علیه) 

مرحوم آیت الله صافی(رحمه الله) می فرمود: سفر حج مشرف شده بودیم و هم اتاقیِ ما چند نفری را  انتخاب کرده بودند تا با ما هم راحت باشیم. یکی شان، یکی از دوستان بود که در اصفهان استاد دانشگاه بود و آدم متدیّن و دانایی بود. این بنده خدا یک روز خیلی مضطرب و منقلب از خواب بلند شد و گریه مفصلی کرد. ما نگران شدیم که چرا؟ چی شده؟

بالاخره کمی که آرام شد از ایشان سؤال کردیم چی شده که شما این طور می کنید؟ گفت: الآنه خواب بودم و در عالم خواب، یکی از بستگان را خواب دیدم. و ایشان با یک حالتی رو به من کرد وگفت: من با شما چه کار کرده ام که تو این طور می کنی؟ چرا مرا یاد نمی کنی؟

هم اتاقی ما گفت که: این مدّت که اینجا هستیم چند بار حرم مشرف شدم و تسبیح دست گرفته و یکی یکی هر کسی که یادم می آید برایش طلب استغفار کرده ام، اسم آورده و از ایشان یادی می کنم. اما یکی از بستگانمان هست که ما از همان بچگی با هم یک مقدار خوب نبودیم. در بازی ها و بعد در مدرسه دعوایمان می شد. بعد بزرگ تر شدیم او زن گرفت، ما هم زن گرفتیم. من اصلا از ایشون خوشم نمی آمد. دیدید بعضی از بعضی خوششان نمی آید، حالا به هر دلیلی، ولی بالاخره خوششان نمی آید، من هم از این خوشم نمی آمد.

تا این که رفتیم حرم و تسبیح دست گرفتیم و هر کسی یادمان می آمد دعایش می کردیم، تو این اسامی که به ذهنم می آمد یک دفعه به ایشون که می رسید می گفتم حالا این را ولش کن، رد می شدم و می رفتم سر بعدی. سه مرتبه این طور شده و هر سه بار همین که این به خاطرم می آید می گویم ولش کن و رد می شوم. و امروز هم حرم رفتم باز دوباره همین کار را کردم.

الآن که استراحت می کردم آمد به خوابم، و گفت که من به تو چه کردم که هر چه من به خاطرت می آیم، مرا یاد نمی کنی؟ چرا سفارش مرا به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نمی کنی؟ با یک حالت ناراحتی گفت چرا همچین می کنی؟

ایشان ادامه داد برای همین گریه می کردم و حالم چنین شد. آیت الله صافی (رحمه الله) فرمود: بعد از تعریف این قضیه پرسید: حالا باید چه کار کنم؟ مرحوم آقای صافی (ره) می فرمودند گفتم که پا شو همین الآن یک غسل زیارت بکن، وضویت را بگیر و برو حرم، و خدمت رسول خدا (صلوات الله علیه) فقط برای این بنده خدا دعا کن! او گیر است و نیاز دارد که تو برایش استغفار کنی و یادش کنی.  

.........................................................................

1. بحارالأنوار،ج 90، ص391.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد